ویکتوریا داینکو: "من عاشق عطرها هستم: اگر عطر مردی را دوست داشته باشم ، می توانم عاشقش شوم!"

ویکتوریا داینکو: "من عاشق عطرها هستم: اگر عطر مردی را دوست داشته باشم ، می توانم عاشقش شوم!"
ویکتوریا داینکو: "من عاشق عطرها هستم: اگر عطر مردی را دوست داشته باشم ، می توانم عاشقش شوم!"

تصویری: ویکتوریا داینکو: "من عاشق عطرها هستم: اگر عطر مردی را دوست داشته باشم ، می توانم عاشقش شوم!"

تصویری: ویکتوریا داینکو:
تصویری: 5 عطر مردانه و زنانه خاص که بوی شان شما را مست می کند 2024, آوریل
Anonim

خواننده و بازیگر مشهور روسی ، برنده نمایش تلویزیونی "Star Factory-5" در سال 2004 ، ویکتوریا داینکو (victoriadaineko) درباره BeautyHack درباره اسرار زیبایی ، پروژه های فعلی و قوانین اصلی تربیت دخترش گفت.

Image
Image

درباره پروژه های فعلی

اکنون من مشغول فیلمبرداری مجموعه تلویزیونی "Aircrew" در STS هستم. قهرمان من همسر سابق قهرمان داستان است. من همزمان با بازیگر محبوبم الکسی چادوف بازی می کنم. من به عنوان یکی از طرفداران سریال Watch ، پس از پیشنهاد همکاری با یکدیگر ، فریاد زدم: «خدایا! موافقم". این اولین تجربه من است که خودم ، بلکه شخص دیگری بازی نمی کنم. در این فیلم بازیگر فوق العاده ناتاشا باردو (یادداشت سردبیر - مصاحبه با ناتالیا را می توانید در اینجا بخوانید) بازی می کند. بازیگران خوب بسیار مهم هستند. هفته گذشته آهنگ جدیدی با عنوان "Missing" منتشر کردم و به زودی آلبوم جدیدی منتشر خواهد شد. وقتی کودک به مهد کودک می رود ، من برای ضبط آهنگ به استودیو می دوم.

درباره مادر بودن

با ظهور دخترم ، معنای واقعی زندگی را پیدا کردم. اینطور نیست که من قبل از او آن را نداشته باشم - این کمی متفاوت است. احتمالاً فقط مادر می تواند بفهمد چیست - یافتن معنای واقعی زندگی و عشق بی حد و مرز. من اصلاً نمی دانستم شما چه احساسی دارید. عشق چیست؟ روزی که مادر شدم خیلی راحت جواب این سوال را پیدا کردم. این زمانی است که از نظر جسمی بدون شخص نمی توانید وجود داشته باشید.

پرستار بچه نداریم - من خودم دخترم را بزرگ می کنم و سعی می کنم تا آنجا که ممکن است وقت او را اختصاص دهم. من اغلب او را به کار با من می برم.

من از آن دسته مادرانی نیستم که به طور فعال در رشد کودک نقش دارند ، کتاب می خرند ، خواندن را به او یاد می دهند و …. من کاملاً این کار را نمی کنم. من فقط او را به همه جا با خود می برم ، تا او زندگی را همانطور که هست ببیند: کار چیست ، لذت چیست ، تعطیلات وجود دارد ، مشکلات وجود دارد. و به نظر من که خودش علاقه زیادی به تماشای همه چیز دارد. دخترم کودکی است که به او می گویند: "با هواپیما پرواز کن؟" و او خوشحال خواهد شد. من از دو ماه پیش او را با خودم به تور می برم ، برای کار ، برای اجراها. حضور در چنین شرکتی بسیار عالی است.

وقتی دخترم در مهد کودک است ، و من به کاری مشغول نیستم ، نمی توانم تا آخر روز تحمل کنم ، قبل از اینکه زمان تحویل گرفتن او فرا رسد ، به کودکستان می دودم ، زیرا دیگر تحمل جدایی را ندارم. همیشه با او بیشتر سرگرم کننده است! اما به نظر من بسیار مهم است که خودت را در کنار کودک از دست ندهی. من نمی خواهم مادری شوم که بعداً با سرزنش می گوید: "خوب ، به خاطر تو زندگی ام را از دست دادم ، خودم را در آنچه می خواستم درک نکردم." نه ، یک کودک فقط به زندگی شاد شما اضافه شده است: او باید احساسات مثبتی را احساس کند وقتی می بیند مادرش کاری را که دوست دارد انجام می دهد ، بنابراین ما همیشه با او گشت و گذار می کنیم. و وقتی فرصت و شرایط وجود دارد ، در صورت راحتی ، او همیشه با من است. و همچنین برای من مهم است که او را در رختخواب بگذارم.

به طور کلی ، من یک مادر سخت گیر هستم. مادرم اکنون اغلب می پرسد: "چه کسی شما را بزرگ کرده است؟" من دستکاری را دوست ندارم - این برای من بی فایده است.

من شخصی هستم که به دلیل تجربیات دیگران گریه خواهم کرد. اما وقتی احساس می کنم که هدف مشخصی دارد ، بنابراین به طور کلی کاملاً لرزان هستم - تا زمانی که متوقف شود ، آن را نادیده خواهم گرفت. اما درعین حال ، از بیش حضانت می ترسم ، زیرا می دانم این امر برای کودکان مضر است. من سعی می کنم بیش از حد با عشق و مراقبت خودم نباشم. به طور طبیعی ، شما می خواهید او را نجات دهید ، یک تن لباس در خیابان بپوشید ، اما باید این اندازه را رعایت کنید تا یک شخص بفهمد این زندگی است ، کاری را باید خودش انجام دهد ، شما باید یاد بگیرید. البته من همیشه آنجا هستم و همه کارها را برای فرزندم انجام خواهم داد ، اما در عین حال به وضوح فهمیدم که نمی توانم زندگی خود را برای او زندگی کنم.

من کاملا مخالف هر نوع تنبیه بدنی هستم ، اما در عین حال همیشه در هر ثانیه به خواسته کودک واکنش نشان نمی دهم.بله ، شاید او می خواست اکنون تمام خواسته های خود را برآورده کند ، زیرا گریه می کند ، آخرین چیزی که می خواهم بشنوم گریه او است. اما در عین حال ، من می فهمم که همه چیز خیلی ساده نیست - در زندگی ، برای رسیدن به چیزی ، فقط نشستن و گریه کردن و پا زدن را برای او کافی نخواهد بود. فکر می کنم برای او مفید باشد.

درباره سلامتی و تغذیه

به عنوان یک مادر ، متوجه شدم که زیبایی خارجی زیبایی درونی است ، سلامتی خوبی دارد. وقتی به خود ، بدن توجه می کنید ، وقتی از خود مراقبت می کنید ، از بیرون دیده می شود. بنابراین ، به عنوان مثال ، برای دادن رنگ پوست به مقدار زیادی مواد آرایشی نیازی ندارید. بیشتر مسئله سلامتی به تغذیه مربوط می شود. من مانند بسیاری از هنرمندان ، از نظر وعده های غذایی سبک نسبتاً شلوغی را دنبال می کردم: می توانستم شب یک بار شام بخورم و تمام روز چیزی نمی خورم. در مقطعی فهمیدم که 62 کیلوگرم وزن دارم ، ظاهر خوبی ندارم و حال خوبی ندارم. من به یک متخصص گوارش مراجعه کردم و فهمیدم: من دچار عدم تحمل لاکتوز و گلوتن هستم. نان و کلیه محصولات حاوی گندم ، چاودار و جو را از رژیم غذایی حذف کنید. بعضی اوقات من به خودم همبرگر می دهم ، اما بعد مجبور می شوم با نان های خانگی بدون گلوتن به رستوران ها بروم. من یک فرد بسیار تنبل هستم ، اغلب فراموش می کنم آنها را با خودم بگذارم ، بنابراین رول ها از زندگی من ناپدید شدند و ، احتمالا ، این یک امتیاز مثبت است.

اکنون من هرگز از وعده های غذایی صرف نظر نمی کنم: هر سه تا چهار ساعت یک بار به طور معمول غذا می خورید ، اما نباید بیش از حد غذا بخورید. و فست فود ندارد!

این به اندازه کافی ساده است ، اما در عین حال کار می کند و احساس خوبی به شما می دهد: هیچ پوند اضافی وجود ندارد ، زیرا وقت ندارید که آنها را اضافه کنید. پوست بهتر شده و از نظر سلامتی نیز بهتر می شود - فرم ها شروع به بدست آوردن تصویری می کنند که در آینه می خواهم. شما می توانید گرانترین لوازم آرایشی را برای مراقبت از پوست یا آرایش خریداری کنید ، اما اگر احساس خوبی نداشته باشید ، هرگز ظاهر خوبی نخواهید داشت.

من کاملا مخالف رژیم های غذایی هستم. و اگر حالم خوب باشد ، شب شکلات می خورم. زیرا در زندگی لذت های زیادی وجود ندارد ، به خصوص وقتی متوجه شوید که در آنها محدود هستید. بعضی اوقات باید خود را غرق کنید. به عنوان مثال ، اگر من نتوانم بروم و "سینابن" مورد علاقه خود را بخورم ، مطمئناً ، هر زمان از روز هر چیز دیگری را انکار نمی کنم ، اما سعی می کنم سه ساعت قبل از خواب غذا نخورم.

درباره رستوران های مورد علاقه در مسکو

من عاشق رستوران هایی با زمین بازی هستم. من به شبکه باشگاه های کودکان Ribambelle "دفتر" خود می گویم. (می خندد). در آنجا می توانید غذای خوشمزه بخورید ، با دوستانتان گپ بزنید ، در حالی که کودکان در زمین بازی سرگرم می شوند. اما اخیراً فهمیدم که رفتن به کافه باید به نوعی به حداقل برسد ، زیرا وقتی دخترم تولد دارد دیگر نمی دانید چگونه کودک را غافلگیر کنید. او انیمیشن را دوست ندارد ، حیوانات را دوست ندارد و تماشای نمایش برای او خیلی زود است. رفتن به یک کافه برای او دیگر تعطیل نیست ، زیرا این یک زندگی روزمره است: فکر می کنم ارزش آن را دارد که کمتر انجام شود. اما در عین حال ، چگونه می توانید با کار من شام را در خانه بخورید؟

من اغلب می گویم که غذای مورد علاقه من گندم سیاه آب پز و یک ساندویچ ماهی قزل آلا و تخم مرغ برای صبحانه است. وقتی بیرون می روم ، غالباً غذای ژاپنی را انتخاب می کنم و همه جا سس سویا بدون گلوتن حمل می کنم. من سوشی و رول را در رستوران های اوبلاکا و بوبا توسط سوموسان دوست دارم.

درباره ورزش و عشق به بوکس

من بوکس را از سال 2013 شروع کردم. من به باشگاه بدنسازی کلاس جهانی خود که در فاصله کمی از خانه من نیست ، آمدم و یک حلقه بوکس را در آنجا دیدم. به توصیه مربی ، من برای یک تمرین آزمایشی ثبت نام کردم ، خیلی دوست داشتم! من یوگا را دوست ندارم: من نمی توانم آرام باشم ، این موقعیت های نامفهوم ، نام های نامفهوم. من کاملاً آدم احساسی هستم. در هنگام بوکس احساس سرخوشی می کنید: بدن شما همیشه در فرم خوبی است ، عضلات نیز در فرم خوبی هستند ، اما در عین حال همه چیزهای غیر ضروری را از سر خود بیرون می اندازید و آنها را در حلقه رها می کنید.

در اوقات فراغت ، بوکس واقعاً سرگرمی مورد علاقه من است ، اما اکنون تقریباً هیچ وقت برای آن ندارم. در حقیقت ، کودک یک فعالیت بدنی عالی است: جایگزین ورزش و رژیم های غذایی خواهد شد.

درباره عشق ماساژ و آبگرم

من واقعاً لذت آبگرم را احساس کردم ، احتمالاً فقط اکنون ، زیرا کودک یک فعالیت بدنی بسیار بزرگ است.تقریباً همه چیز شما را آزار می دهد ، اما اول از همه ، کمرتان است. شش ماه پیش ، دخترم را قبل از خواب لرزاندم. یک سال و نیم با وزن دلخواه خود در آغوش بسیار دشوار است. و بعد از کنسرت ها او شروع به استفاده از خدمات ماساژ درمانی کرد.

به طور کلی ، ماساژ را خیلی دوست ندارم: وقتی غریبه ها مرا لمس می کنند ، خصوصاً وقتی ماساژور مرد هستند ، آن را دوست ندارم. و به همین دلیل نمی توانم آرام باشم. من تنها استاد زیبایی شناس بای هستم ، ما در سال 2009 در یکی از تیراندازی ها با هم آشنا شدیم - او به من یک ماساژ پلاستیکی دستی داد. حالا او در چندین سالن کار می کند - در کوتوزوفسکی و در ژوکوکا ، اما وقتی واقعاً به آن احتیاج دارد ، به خانه من می آید. او خودش از محصولاتش ماسک درست می کند ، یک بسته بندی مناسب برای از بین بردن آب اضافی ، یک رنگ برنزه ، یک ماساژ فوق العاده ایجاد می کند. اما از آنجا که بایا فرد بسیار شلوغی است و من نیز همین کار را می کنم ، بندرت یکدیگر را می بینیم.

بعد از "عصر یخبندان" حجم اضافی زیادی در پاهایم وجود داشت که نمی توانم از شر آنها خلاص شوم. خیلی زشت بود ، و من در این زمینه پیچیده بودم. طی ده عمل نسبتاً دردناک ، بایا توانست مرا به شکل قبلی برگرداند - چند سانتی متر خیلی سریع مانده بود. و از آن زمان ما در حال برقراری ارتباط هستیم. او ، مانند هیچ کس ، از ویژگی های شکل من (نه وجود رسوبات چربی ، بلکه احتباس مایعات در بدن) می داند و می داند که چگونه آن را اصلاح کند.

یک بار در یکی از کلینیک های توانبخشی در آلمان دوره ماساژ تخلیه لنفاوی را گذراندم - من این کار را هر روز به مدت دو هفته انجام دادم. این نوع ماساژ همراه با درد است ، اما در روش آلمانی نوازش است: شما فقط روی میز می خوابید و از آن لذت می برید.

روس ها به آنجا می آیند و نمی فهمند چه می کنند ، برای چه پول می پردازند. اما باور نخواهید کرد که چه تاثیری دارد! دو هفته بعد ، به آینه نگاه کردم: پاهای نازکی داشتم.

یک بار دیگر ، در نووسیبیرسک ، در هتل هیلتون اقامت کردم و پس از کنسرت به آبگرم آنها رفتم. یک اتاق زیبا ، در بالاترین طبقه ، یک چشم انداز با شکوه ، پنجره های بزرگ پانوراما ، رایحه های عالی اطراف ، چراغ های کم نور ، روغن ماساژ ، حوله های نرم و لطیف - من خوشحال شدم. و این اولین بار در زندگی من بود که وقتی آرام شدم در خارج از خانه از ماساژ لذت می بردم.

آزمایش با مو و روابط با مادر

اولین سفر من به سالن زیبایی در سن 13 سالگی بود - رشته های قرمز درست کردم. سپس به یک لیسه سختگیرانه رفتم ، جایی که یک کد لباس جدی وجود داشت ، مهم بود که خوب بخوانم. و وقتی به مدرسه آمدم ، همکلاسی هایم از من پرسیدند: "مادرت به تو چه گفت؟" و من جواب دادم: "مادر با من رنگی انتخاب کرد!". در این زمینه از مادرم بسیار سپاسگزارم. او عاشق لباس زیبا پوشیدن ، عاشق کفش های زیبا ، طراحی لباس های غیر معمول است. یعنی از کودکی همه زیبایی ها را می دیدم و می خواستم در آن نقش داشته باشم. بنابراین ، مادرم همیشه من را پیش استادان محبوب خود می برد. من وقتی قسمت پایین مو شکلاتی بود و قسمت فوقانی بعضی دیگر رنگ آمیزی می شد. مد بود! من هایلایت و سایه های مختلف مو داشتم ، کاملاً سیاه.

به یاد دارم که در سال 2007-2008 ، پس از عکسبرداری در شب (ویدئو قبل از ساعت 6 صبح فیلمبرداری شده بود) ، به صبحانه رفتم ، در روشنایی روز ریشه های کمی رشد کرده را دیدم و فکر کردم: "چه سایه زیبایی!" من رنگ موی بومی خود را بسیار دوست داشتم ، و فکر کردم ، "چرا آن را بر نمی گردانم؟" دقیقاً در آن لحظه ، من شروع به رشد یک رنگ طبیعی کردم.

بعداً ، در نوامبر 2014 ، دوست محبوبم ، آرایشگر ، آرایشگر ، ولاد لیسووتس (یادداشت سردبیر - مصاحبه ما با ولاد را می توانید در اینجا بخوانید) با من آزمایش کرد و از من یک چهره بزرگ ساخت ، در سایه ای محکم از بور نقاشی می کرد. و فکر کردم: "خدایا ، حالا می خواهم یک سوم سرم بلوند شود؟" اما نتیجه را خیلی دوست داشتم!

بعد از آن ، من موفق شدم یک کودک به دنیا بیاورم ، دوباره موهایم را کوتاه کنم ، زیرا بارداری و شیردهی هنوز اثر خود را بر روی موها و ناخن های من باقی می گذارد. من در یک مربع تصمیم گرفتم - موها به سرعت شاخه کافی دارند ، و قابل توجه نیست که او اصلاً رنگ کرده باشد.

من یکبار عادت داشتم در تور اروپا موهایم را رنگ کنم: این دوره ای بود که چندین سال بود که موهایم را در مسکو کوتاه نمی کردم.همه چیز با این واقعیت شروع شد که در سال 2008 ، در ماه نوامبر ، تصمیم گرفتم موهایم را مرتب کنم. من به پاریس پرواز کردم ، اما به جز گالری لافایت ، همه چیز از قبل بسته شده است.

من به یکی از سالن های زیبایی گالری رفتم و از استاد پرسیدم: "فقط موهایت را کوتاه کن". بعد از 30-40 دقیقه دختری را در آینه می بینم که یک مربع بسیار بسیار قوی دارد ، درست تا گوشه های لب هایش.

من یک شوک واقعی داشتم ، اما بعد احساس خوشحالی کردم. من واقعاً این را دوست داشتم ، و شروع کردم به کوتاه کردن موهایم در مکانی غیر معمول ، توسط استادان کاملاً ناشناخته: من فقط شهودم را آزاد کردم. اما بعد از آن مجبور شدم فرانسوی را یاد بگیرم تا مثلاً توضیح دهم که باید کم رنگی انجام دهم یا فقط مدل موهایم را به روز کنم.

یک بار یک اتفاق خنده دار در سنت تروپز رخ داد. بعد از کنسرت در روز تعطیل ، به سالن آمدم و شروع کردم به زبان فرانسه ام توضیح دهم که لازم است درباره چنین و مدل مویی ، با فلان طول ، کار کنم. من دوست ندارم وقتی موها یک اندازه نیستند ، اما متفاوت هستند ، البته برای افزایش حجم. من به استاد یک عکس مرجع نشان می دهم ، او سرش را تکان می دهد ، غفلت می کند و یک ماشین تحریر را بیرون می آورد. در ثانیه های اول شوکه شدم ، اما چیزی به او نگفتم. او فقط این سبک را داشت - موهایش را با ماشین تحریر کوتاه کرد. هرکسی کنجکاوی های خاص خود را دارد از جمله فرانسوی ها. آخرین دو بار که موهایم را در مسکو کوتاه کردم ، یک بار ولاد لیسووتس محبوب من حتی موهایم را کوتاه کرد. من می دانم که اکنون او مدرسه خود را افتتاح کرده است. فکر می کنم به زودی سرانجام به او نگاه خواهم کرد و در مورد چیز جدید و غیر عادی تصمیم خواهم گرفت!

درباره یک ظاهر طراحی شده

روزی روزگاری تنها استایلی که می توانستم انجام دهم این بود که "موهایم را بشویم و به رختخواب بروم": چون موهای فرفری دارم ، بسیار زیبا شد ، زیرا آنها به رشته های کوچکی تقسیم شدند که در برابر بالش مچاله می شدند ، و معلوم شد که حلقه ای زیبا

در لندن ، هنگامی که آلبوم خود را ضبط می کردم ، داشتم در اطراف مرکز خرید مورد علاقه خود سلفریجس قدم می زدم و در طبقه اول ، در گوشه سبک ، یک دختر روس ، مایا ، مرا ملاقات کرد. او مرا شناخت و به استایل دعوت كرد و قول داد كه آن را دوست دارم. من آمدم ، او موهای من را خیلی خنک کرد با یک خوزه اِبِر حلقه زنی. سپس نه تنها با مایا ، بلکه با ماشین های فر کننده نیز دوست شدم. پس از آن ، سه نفر از آنها در مجموعه من ظاهر شدند و من خودم شروع به سبک دادن کردم. حالا من این مجموعه ویژه را در تور و تیراندازی با خودم می برم. من آنها را به دلیل درجه حرارت مطلوب (110 درجه ، بنابراین مو نمی سوزانند) و قطر ایده آل آنها را دوست دارم. موهای بعد از آنها حتی بدون لاک کاملاً شکل خود را حفظ می کنند.

درباره آرایش

من به ندرت به آرایش خود به کسی اعتماد دارم - در تور من اغلب خودم این کار را انجام می دهم. من ناتالیا ولاسووا را بهترین آرایشگر کل روسیه می دانم (یادداشت سردبیر - یک آموزش تصویری آرایش شب با ناتالیا را می توانید در اینجا مشاهده کنید). او در زندگی من دقیقاً یک بار آرایش من را انجام داد ، اما من هرگز آن را فراموش نمی کنم ، زیرا فوق العاده بود. من چیزهای زیادی از او یاد گرفتم. یک بار در مدرسه او تیراندازی کردم و در آن لحظه دکمه "ضبط" را در سرم روشن کردم: همه چیز را به یاد آوردم. یک بار به او گفتم که من یک رویا دارم - یاد بگیرم که یک آرایشگر باشم. او پرسید که چرا به این نیاز دارم ، زیرا من در حال انجام وظیفه با بسیاری از بهترین هنرمندان گریم کار می کنم - شما فقط می توانید کارهای آنها را به یاد بیاورید. من همین کار را کردم! حالا من خیلی دقیق نحوه آرایش خود را دنبال می کنم و چیزی را برای خودم متوجه می شوم و به خاطر می آورم. من از هنرمندان گریم ، ارنست مونتانیول ، نادیا لوکینووا را دوست دارم ، که تقریباً برای همه فیلم های من آرایش کرد - او دستان طلایی دارد!

من یک اهل زیبایی زیبایی هستم - علی رغم این واقعیت که لوازم آرایشی زیادی به من می دهند ، من همچنان به خرید آن در مقدار نامحدود ادامه می دهم. از کودکی مجبور شدم از صبحانه پس انداز کنم تا خودم را برای اجرا آرایش کنم.

نام تجاری محبوب من در آن زمان Bourjois بود. تا به حال ، من رژگونه می گیرم و این بوی کودکی را احساس می کنم: عطرهای خوش نام تجاری این برند محبوب ترین هستند ، آنها هنوز هم اشک در چشم های من ایجاد می کنند. فقط این لذت را تصور کنید که وقتی در مدرسه ، در یک رستوران آواز می خوانید ، 250 روبل می گیرید و برای چند اجرا می توانید برای خود مقداری پودر بخرید! برای من ، لوازم آرایشی همیشه مهمترین لذت بوده اند.

تصفیه کننده پوست Primer Secret Glow، Erborian

اگر ما در مورد محصولات مورد علاقه خود صحبت کنیم ، من همیشه کرم کمبود صورتی Erborian را با خود حمل می کنم: من فقط می توانم این پایه را بدون هیچ رنگی اعمال کنم ، و در پایان روز به آینه نگاه کنم و درک کنم که بسیار عالی هستم ، زیرا افکت اندک فتوشاپ. در صحنه ، او به حفظ آرایش کمک می کند ، حتی اگر 12 ساعت کار کنیم: تا پایان روز ، پوست هنوز می درخشد. برای آرایش روزانه ، علاوه بر این پایه ، دوست دارم از پودر برنز تام فورد و مداد ابرو و مقداری ریمل بنفش تیره برای برجسته کردن رنگ چشمم استفاده کنم. من هنوز طرفدار مژه های طبیعی نیستم - بنابراین همه چیز طبیعی است ، شما مجبور نیستید رنگ بزنید.

مداد ابرو ابرو مجسمه ساز و پودر ، تام فورد

من ریمل های حجم دهنده را دوست دارم و حتی اثر مژه های چسبیده را دوست دارم. امروز ریمل مشکی Lancôme Monseir Big را برای تیراندازی استفاده کردم - من عاشق نحوه جدا کردن مژه ها و میزان حجمی است که به آنها می دهد.

ریمل مونسیر بزرگ ، لانکوم

من واقعا عاشق رژ لب مات هستم - از بچگی با زرق و برق آن را زیاد کردم ، بنابراین سایه های قرمز مات را از LimeCrime و Guerlain ترجیح می دهم.

رژ لب مات LimeCrime، Guerlain

درباره عطر

من عطرهای بازار عظیم را خوب دوست دارم ، اما نه وقتی که روی من باشد. همه عطرهای من انتخابی هستند - تهیه آنها معمولاً دشوار است. مارک های محبوب عطر من Le Labo و Tom Ford هستند. تام فورد واقعاً Santal Blush و Tuscan Leather را دوست دارد - مورد دوم مخصوصاً در مردان خوب است. اگر مردی این عطر را بپوشد ، من قبلاً عاشق شده ام (می خندد).

به معنای واقعی کلمه دیروز به آسانسور رفتم و بوی عطر مردانه داشت. من برای پیدا کردنش آماده بودم که دنباله رو دنبال کنم: به طور کلی ، اگر بوی مرد را دوست داشته باشم ، می توانم عاشقش شوم!

و Santal Blush عطر دنج است ، من آن را در فصل زمستان استفاده می کنم ، زیرا واقعا گرم می شود.

ادو عطر Santal Blush و Tuscan Leather ، تام فورد

اخیراً عطر Montabacco را از Jayne Ormonde خریداری کرده اید. من و دوستم روی پاتریک قدم زدیم ، منتظر دوستان ماندیم و به بوتیک مولکول رفتیم: در اینجا من به سرگرمی مورد علاقه خود علاقه مند شدم - شروع به بوییدن همه رایحه ها کردم و عاشق این یکی شدم. روی آن نوشته شده بود "ساخت لندن" و این عشق جداگانه من است. من یک کیت در اندازه سفر خریداری کردم زیرا حمل آن راحت تر است ، مخصوصاً در تور یا با کودک. برای من ، عطر یک لباس مهم ، از تصویر شماست. به عنوان یک دختر ، لباس زیر ، کفش و عطر برای من مهم است. هر چیز دیگری می تواند از مارک های بازار انبوه باشد ، اما با ویژگی های زیبایی خاص خود مطابقت دارد.

ادکلن مونتاباکو ، اورموند جین

درباره عشق به لندن و خال کوبی

اولین باری که به لندن آمدم ژانویه 2013 بود. من شروع به شناختن تولیدکنندگان موسیقی کردم ، یکی از آنها به من کمک کرد تا تیمی را تشکیل دهم تا بتوانم آلبوم انگلیسی زبان "V" را ضبط کنم - من این کار را در سال 2014 در منطقه مورد علاقه خود در فولام انجام دادم. این یک مکان بومی برای من است - آنجا بسیار آرام است ، بسیاری از خانه ها را در نزدیکی خاکریز اجاره می کنند. مال من در کنار استودیو است - جایی که من یک زندگی آرام در لندن زندگی می کنم. صبح بلند شدم ، به استودیو رفتم ، آهنگی ضبط کردم ، در راه خانه به یک کافه رفتم و برای خواب به خانه رفتم. وقتی به لندن می آیم ، همیشه این احساس را دارم که تمام عمرم در این شهر زندگی کرده ام.

به خاطر دارم که در ضبط آلبوم مشکل داشتم. در برخی از مواقع ، من دوست رقصنده ام را گرفتم و به سالن رفتیم تا سومین خال کوبی خود را برایم انجام دهم. ما در کنار کمدن (من این منطقه را خیلی دوست دارم) از سالن های خال کوبی گذشته بودیم ، من به طور تصادفی یکی از آنها را انتخاب کردم. من می فهمم که شما نمی توانید این کار را انجام دهید ، اما من اشتباه نکردم. من یک هنرمند خال کوبی بسیار خوب مارک پیدا کردم ، او حتی برای من 20 پوند تخفیف ایجاد کرد به این دلیل که من بی صدا و بدون لرزش اجازه دادم "کار کند".

او کتیبه ای را روی دنده ها ، زیر سینه کشید - خال کوبی شامل این عبارت است: "یا راهی پیدا می کنم ، یا خودم آن را می گذارم".

بعد از آن من با موفقیت تمام مشکلاتم را در لندن حل کردم و یک آلبوم ضبط کردم. به هر حال ، اصلی ترین چیز در زندگی داشتن هدف است.

مصاحبه و متن: کارینا آندریوا

ویدئو: داریا سیزوا ، ایوان بلیایف

عکس: Asya Zabavskaya

ما از نوار زیبایی Tsveti و رستوران ZHAR برای کمک به آنها در سازماندهی عکسبرداری تشکر می کنیم!

توصیه شده: